نام تو را روی ماسه ها می نویسم
من صحرا را دوست دارم
چون برای نوشتن نامت، جای فراوان دارد
نوع مطلب :
میگویــنــد :
هیچ چیز اتفاقی نیست
این حس خوب دوست داشتنت
این نیازشدید با تـღ ـو بودن
این همه عاشقانه که بی اراده می آیند و شعرمی شوند
هیچ کدام اتفاقی نیست
اینها همه هستند تا تـღ ـو را بیشترداشته باشم
تـღ ـو یی که تنها سهم مـღ ـن ازاین دنیایی
تـღ ـو یی که برایم معنی عشقی
شـــب باشـــد
جنگل مه گرفته باشد
باران باشد
تو باشی و من
بیــــــــــــــا راه را گــــــــــــــــم کنیم...
نام تو را روی ماسه ها می نویسم
من صحرا را دوست دارم
چون برای نوشتن نامت، جای فراوان دارد
بیمــاری سَختــی گرفتــــه ام..
نامَش تنهایــی است...!
دَرد عَجیبـــی دارد مدام از درد بــه خودَم مــی پیچَــم...!!
بــه سُـراغ هَـر طبیــبـی مــیروَم سَخت مــی گریــزَد...!!
از دست زَدن بــه آن از دَرمانَش ...!
گویــی تَرس دارَد از سرایَت این ناشنـاختـــه...!
سُــرفـه کــه میکنَــم...!
تمام درد ها و غصـه هایَــم مـی پاشَــد روی دستمال...!
این لَختــه لَختـه ها خون نیست...!
ذَره ذَره وجودم است ..!
► ●● هے غـَریبــﮧ
●● شـَب ِ عـَروسے کـت و شـَلوار ِ سیــآهش رآ بـﮧ او بپـُوشــآטּ
●● رنـگ ِ سیــآه بـﮧ مـَـرد ِ مـَـטּ خـیلے مے آیـَد
●● بـَند ِ کـِروآتـش رآ خـُـودت سـِفت کـُـטּ
●● ایــטּ کــآر رآ دوسـت دآرد
●● وقـتے دستــآنت رآ مے گیــرد
●● خـُـودت رآ در آغـُـوش ِ او بے انـدآز
●● بــآ ایــטּ کــآر احســآس ِ آرآمـِش مے کــُند
●● زَحمـَت ِ تــآج ِ عـَروس رآ نــَکش
●● سـَلیقـﮧ اش رآ خـُـوب مے دآنـَم ، بـَرآیت گـِرفتـﮧ اسـت
●● خـُلآصـﮧ کـُنم غـَریبـﮧ
●● جـآטּ ِ تـُـو و جـآטּ ِ مـَـرد ِ مـَـטּ ...
تعداد صفحات : 33